مشكلات نظام آموزش متوسطه كشاورزي در ارتباط با نيازهاي بازار كار
مشكلات نظام آموزش متوسطه كشاورزي در ارتباط با نيازهاي بازار كار         نارسائيها و مشكلات نظام آموزش متوسطه كشاورزي در ارتباط با نيازهاي بازار كارمهدي شريعت زاده - محمد چيذري - اميد نوروزي مقدمه :نقش آموزش در ارتقاء و بهبود ظرفيت توليدي افراد و به عبارت ديگر بهبود كيفيت نيروي انساني و تأثير اقتصادي آن يعني افزايش بهره‌وري و توليد از دهة 1950 مورد توجه قرار گرفت و به دنبال آن در دهة 1960، توسط نظريه پردازاني چون "بيكر و تئودور شولتز" تحت عنوان نظريه سرمايه انساني بطور جدي مطرح گرديد، بر اساس اين نظريه، از طريق افزايش موجودي سرمايه انساني، بهره‌وري نيروي كار را مي‌توان ارتقاء بخشيد، افزايش و بهره‌وري نيروي كار نيز در هر يك از بخش‌هاي اقتصادي (كشاورزي،‌صنعت و خدمات) مي‌تواند به افزايش بهره‌وري اقتصادي هر يك از آنها كمك نموده و در نهايت منجر به ارتقاء رشد اقتصادي كشور گردد. در سال تحصيلي 72-71 نظام جديد آموزش متوسطه با هدف تربيت نيروي انساني ماهر مورد نياز بخش‌هاي اقتصادي، اجتماعي، ‌فرهنگي كشور و ايجاد اشتغال مفيد براي فارغ‌التحصيلان آموزش متوسطه و كاهش تقاضا براي ورود به آموزش عالي به اجراء در آمد. در حال حاضر كه 9 سال از اجراي نظام جديد آموزش متوسطه مي‌گذرد، در مورد اينكه آيا بين نيازهاي بازاركار و برونداد نظام آموزش متوسطه از جمله در شاخه كشاورزي هماهنگي و انطباق لازم وجود دارد يا خير، ابهام وجود دارد. پژوهش‌هاي انجام شده درباره فارغ‌التحصيلان آموزش متوسطه كشاورزي در نظام جديد نيز نشان مي‌دهد كه آنان به درستي جذب بازاركار مرتبط با رشته تحصيلي خود نمي‌شوند و بسياري از آنان يا بيكار مي مانند و يا انحراف شغلي پيدا مي‌كنند. حال با توجه به اهميت و نقش آموزش متوسطه كشاورزي در ايجاد بازار كار براي فارغ التحصيلان رشته هاي كشاورزي به ارائه مشكلات و نارساييهاي اين نظام در ارتباط با نيازهاي بازار كار مي پردازيم.نارسائيهاي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي در نظام جديد آموزش متوسطه در ارتباط با نيازهاي بازاركار :با توجه به نقش و اهميت دوره آموزش متوسطه و به دنبال نارسائيهائي كه نظام قديم آموزش متوسطه در اجراء با آن مواجه گرديد، نظام جديد آموزش متوسطه طراحي و از سال تحصيلي 72-71 به اجراء در آمد. اما نظام جديد نيز عليرغم آنكه به دنبال رفع نارسائيها و كاستي‌هاي نظام قبلي بود، ‌خود در اجراء با تنگناها و نارسائيهائي مواجه گرديد كه در بعضي موارد ريشه در گذشته داشت، و بعضاً نيز ناشي از ماهيت و ساختار و طراحي نظام جديد مي‌باشد. بررسي و مطالعه در ارتباط با شناسائي و كشف تنگناها و نارسائيهاي نظام جديد آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزي ‌منجر به نتايجي گرديد كه به اختصار در ذيل به آنها اشاره مي‌گردد:الف- نارسائي در اهداف و سياستگذاري نظام جديد آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزياز مطالعه و بررسي اهداف و سياستگذاري هاي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي هم در قالب تدوين برنامه و هم در حوزه اجراء كه در حال حاضر حدود 9 سال نيز از اجراي آنها مي‌گذرد، مي‌توان به دو دسته نارسائي و تنگنا در اين باره اشاره كرد:1. عدم تحقق اهداف پيش‌بيني شده در مورد تربيت وتأمين نيروي انساني مورد نياز بازاركار در سطوح مياني.2. تعارض اهداف پيش‌بيني شده در برنامه با يكديگر.1. عدم تحقق هدف تأمين نيروي انساني مورد نياز بازاركار در سطوح ميانييكي از نقش‌هاي مهم تربيت نيروي انساني آموزش‌ديده و ماهر در سطوح مياني، ايجاد ارتباط بين سطوح پائين (غيرماهر) هرم نيروي انساني با سطوح بالاي هرم (نيروي متخصص) مي‌باشد. تحقق اين هدف در همه كشورها خصوصاً كشورهاي در حال‌توسعه ضرورت دوچندان دارد. زيرا يكي از تفاوتهاي اساسي ساختار نيروي انساني شاغل در كشورهاي پيشرفته و در حال‌توسعه آن است كه در كشورهاي توسعه‌يافته، تركيب نيروي انساني در سطوح مختلف وضعيت منظم و متناسب و متعادلي را دارا مي‌باشد در حالي كه در كشورهاي در حال‌توسعه عمدتاً اين تناسب و تعادل در هرم شغلي و ساختار و تركيب نيروي انساني چندان برقرار نمي‌باشد و اين تنگنا به عنوان يكي از موانع جدي بهره‌وري مناسب از استعدادها وامكانات موجود در اين كشورها مي‌باشد. يافته‌هاي پژوهشي در اين ارتباط نشان مي‌دهد: «تركيب نيروي انساني دانش‌آموخته بخش كشاورزي بر اساس مقطع و سطح تحصيلات به ترتيب، زيرديپلم 12/43 درصد، ديپلم 16/37 درصد، فوق ديپلم 59/4 درصد، ليسانس 55/12 درصد، فوق ليسانس و دكتري 56/2 درصد بوده است، در حالي كه پيش‌بيني نيروي انساني دانش‌آموخته بخش كشاورزي بر اساس پيش‌بيني ستاد انقلاب فرهنگي براي وضع مطلوب در سال 1370، 63 درصد ديپلم، 27 درصد فوق ديپلم، كارشناس 9 درصد، متخصص و دكتري 1 درصد بوده است.» (آقاسي زاده،1375). با توجه به اينكه در نظام جديد آموزش متوسطه، ساز و كار عملي خاصي براي نگهداشت نيروهاي تربيت شده در سطوح مياني، در نظر گرفته نشده است، كماكان خلاء نيروي انساني آموزش‌ديده و ماهر در ساختار نيروي انساني كشور، به قوت خود باقي مانده است: «نسبت كساني كه در هرم نيروي انساني كشور، آموزش فني و حرفه‌اي ديده‌اند (و بنا به تعريف دوره آموزش و هدف‌هاي آن بايد تكنسين‌ها و كارگران ماهري تربيت شده باشند كه هر 5 تا 7 نفر آنها تحت نظارت يك تكنولوژيست يا متخصص با تحصيلات دانشگاهي كار كنند)، به دارندگان تحصيلات عالي 5/38 درصد است، يعني در برابر كمتر از 4 نفر تكنسين، 10 نفر متخصص با تحصيلات عالي در كشور وجود دارد، نسبتي كه حداقل بايد معكوس باشد.» (نفيسي, 1378).«به موجب الگوهاي شناخته شده بين‌المللي در برابر يك نفر كارشناس بطور متوسط تا 5 كاردان نياز است، با توجه به كمبود شديد نيروي كار تكنسين در كشور، حداقل مي‌بايست نسبت كاردان به كارشناس، 2 به 1، باشد، در حاليكه شاخص‌هاي ذيل نشان مي‌دهد كه در ايران، در بهترين شرايط نسبت كاردان به كارشناس به حداقل يك به يك نيز نرسيده است.» (صديق اورعي, 1375)جدول شمارة (2): شاخص نسبت فارغ‌التحصيل كارداني به كارشناسي و بالاتر طي سالهاي 73-69سال 69 70 71 72 73 نسبت قابل قبولنسبت 55/0 44/0 32/0 30/0 32/0 2جدول شمارة (3): شاخص نسبت فارغ‌التحصيل كارداني به كارشناسي و بالاتر در برنامه دوم توسعه سالهاي 77-73سال 73 74 75 76 77 نسبت قابل قبولنسبت 58/0 57/0 57/0 51/0 46/0 2بر اساس يافته‌هاي فوق، ‌مي‌توان نتيجه گرفت كه هرم نيروي انساني شاغل در بخش‌هاي مختلف اقتصادي، در بخش مياني نامتعادل و ناموزون است و اين امر مانع از انتقال صحيح و بكارگيري دانش فني و تخصصي و حرفه‌اي سطوح بالاي نيروي انساني به بخش پائين و قاعده هرم نيروي انساني است، كه خود به نوعي هرز رفت و اتلاف منابع نيروي انساني به حساب مي‌آيد و گسترش و توسعه آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي خصوصاً در دوره متوسطه نتوانسته است اين توازن را برقرار نمايد.2. تعارض اهداف پيش‌بيني شده در برنامهاز طرف ديگر، نظام جديد آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزي، براي فارغ‌التحصيلان شاخه فني و حرفه‌اي و همچنين كاردانش، ادامه تحصيل در رشته‌هاي علمي كاربردي را در نظر گرفته است. قرار گرفتن اين دو هدف (يعني تأمين نيروي انساني براي سطوح مياني بازاركار و ادامه تحصيل آنان در سطوح عالي) در كنار يكديگر و تأمين هر دو آنها ظاهراً امكان پذير نيست و براي تأمين يكي بايد از دسترسي به هدف ديگر صرف نظر نمود. به عنوان مثال فارغ‌التحصيلان نظام آموزش فني و حرفه‌اي (شاخة فني و حرفه‌اي و شاخه كاردانش) با هدف تأمين نيروي انساني در سطوح مياني بايد در بازاركار، ‌مشغول كار شوند و زماني مي‌توانند سودمند واقع گردند كه به معناي حقيقي اين خلاء را پر نموده و به مشابه حلقه واسطه عمل نمايند. پيش‌بيني ساز و كار ادامه تحصيل براي فارغ‌التحصيلان نظام متوسطه آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي به عنوان يك تسهيل‌كننده و تسريع‌كننده براي خروج نيروها از سطوح مياني به سطوح بالاتر عمل مي‌نمايد و بنابراين عملاً تأمين نيروي انساني براي بخش مياني تحقق نخواهد يافت. به همين جهت در نظر گرفتن اين دو هدف هم در برنامه‌ريزي و هم در اجراء ناقض و نافي يكديگر خواهند بود. مطالعات و پژوهش‌هاي متعددي در اين رابطه صورت گرفته است كه در اينجا به بعضي از مطالعاتي كه در مورد فارغ‌التحصيلان آموزش‌هاي متوسطه كشاورزي، اشاره مي‌شود:«بين سالهاي تحصيلي 65-64 تا 71-70 جمعاً 3470 نفر از مراكز آموزش كشاورزي فارغ‌التحصيل شده‌اند كه ظرف همين مدت 1746 نفر از فارغ‌التحصيلان مراكز آموزش كشاورزي توفيق قبولي در يكي از رشته‌هاي دانشگاهي را داشته‌اند. يعني نسبت فارغ‌التحصيلان قبول شده در كنكور دانشگاه‌ها به كل فارغ‌التحصيلان مراكز آموزش كشاورزي 3/50 درصد بوده است. درصد قبول شدگان در رشته كشاورزي از 1/13 درصد در سال تحصيلي 66-65 به 1/40 درصد در سال تحصيلي 72-71 رسيده است.» (وزارت كشاورزي, 1372).«بر اساس اطلاعات دريافتي از فارغ‌التحصيلان رشته‌هاي كشاورزي، در سه سال (1368-1365) مشخص شده است كه حدود 4/65 درصد فارغ‌التحصيلان موفق به ورود به دانشگاه‌ها و مؤسسات عالي شده‌اند كه از اين مقدار حدود 5/33 درصد در مركز تربيت معلم 9/36 درصد در رشته كشاورزي و رشته‌هاي مربوط (از قبيل اموردامي، زراعي، باغباني، منابع‌طبيعي، جنگل، مرتع، گياه‌پزشكي، دامپزشكي، اصلاح‌نباتات و...) و مابقي كه حدود 9/4 درصد مي‌باشد كه درديگر رشته‌ها از قبيل آمار، علوم سياسي، علوم و فنون، معارف اسلامي و حتي پزشكي راه يافته‌اند.» نتايج اين پژوهش‌ها در حوزه رشته‌هاي آموزش متوسطه كشاورزي نشان مي‌دهد كه تأمين نيروي انساني ماهر در سطوح مياني براي اين بخش در نظام گذشته تحقق نيافته است و كماكان نيز ادامه دارد بطوري كه گفته شده است: «اكثريت هنرجويان رشته‌هاي امور زراعي و باغي نظام جديد در وزارت آموزش و پرورش تمايل به ادامه تحصيل در دانشگاه را دارند.» (امير افشاري, 1375).از يافته‌هاي پژوهشي كه در بالا بدان اشاره شد در ميابيم كه جدا از تعارض اهداف كه در مقام هدف گذاري به چشم مي خورد،‌اين تعارض در عمل و اجراء نيز به وضوح مشخص مي‌شود. به عبارت ديگر تأمين نيروي انساني در سطوح مياني كه از اهداف بسيار مهم نظام آموزش متوسطه خصوصاً شاخه فني و حرفه‌اي و كاردانش مي‌باشد. در ميدان اجراء و عمل، تا حد قابل توجهي امكان پذير نيست.ب- نارسائيهاي محتوي برنامه آموزشي و درسي در آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزيبررسي ها نشان مي‌دهد كه عليرغم تغيير و تحول و صرف هزينه هاي فراواني كه در مورد طراحي نظام جديد آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزي در كشور صورت پذيرفته است اما كماكان يكي از معضلات برنامه درسي اين است كه محتوي آن برخاسته از نيازها و توقعات واقعي بازاركار نمي‌باشد كه اين خود به نوعي بيانگر جدائي و انزواي نظام آموزش متوسطه كشاورزي از بازاركار مي‌باشد. «پيشنهاد مي‌شود نسبت به بازنگري محتوي كتابهاي درسي آموزش متوسط كشاورزي اقدام جدي به عمل آيد و نسبت به كمبود محتوي كتابهاي درسي، تخصصي در راستاي اضافه كردن دانش اقتصادي توليد، اصلاحات لازم صورت گيرد.» (مرادي, 1374).«محتوي و مطالب درسي كه در مراكز آموزش كشاورزي تدريس مي‌شوند با نيازهاي عمومي جامعه ايران همخواني ندارد. مطالبي به فراگيران آموزش داده مي‌شود كه بعضاً، كاربردي براي جامعه كشاورزي ندارد.» (آغاسي زاده، 1375). «عليرغم آنكه در نظام جديد آموزش متوسطه تلاش شده است كه تا حد ممكن هدف‌هاي مهارتي دروس تخصصي بر مبناي تحليل شغل مرتبط و با توجه به نيازهاي بازاركار و فناوري متداول در حرف مختلف، انجام شود اما به دلايلي اين ارتباط به خوبي برقرار نشده است.» (نفيسي، 1378). «محتوي دروس نظام جديد آموزش كشاورزي از ديدگاه مديران و هنرآموزان در حد متوسط ارزيابي شده است. لذا بايد نسبت به رفع نواقص آن به ويژه در هماهنگ سازي امكانات و تجهيزات موجود هنرستانها با محتوي آموزشي، اقدام ‌گردد.» (ميري، 1376). «نظام جديد آموزش متوسطه كشاورزي نسبت به نظام قديم از نظر محتوي و ساعات دروس عملي ضعيف تر شده است، در گذشته برنامه دروس عملي بسيار قوي تر از وضعيت فعلي بود. بطوريكه هنرجويان مراكز آموزش كشاورزي حتي ناهار خود را در مزرعه صرف مي كردند.» (شمس آذر، 1379). «ساختار برنامه‌هاي آموزش فني و حرفه‌اي و كشاورزي در حال حاضر بر اساس شيوه هاي قراردادي ثابت تنظيم شده است و اين امر نيز باعث پائين آمدن نرخ اشتغال مرتبط شده است.» (آموزش و پرورش ايران، 1400-1376).ج- نارسائيهاي اجراي برنامه‌هاي آموزشي فني و حرفه‌اي و كشاورزي:1- نارسائي در شيوه هدايت تحصيلي دانش‌آموزان به آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزيدر بيان اهمت و ضرورت هدايت تحصيلي در نظام آموزش و پرورش ايران آمده است:«هدايت تحصيلي و شغلي بايد بر اساس استعداد،‌ علاقه و كوشش دانش‌آموزان و ظرفيت رشته‌هاي مختلف آموزشي كه خود بر حسب نياز مهارتي، فني و عملي جامعه، و از جمله نياز به تخصص در آموزش سطوح عالي‌تر، تعيين شود، صورت پذيرد. در فرآيند هدايت تحصيلي با توجه ويژه به استعدادهاي برتر و فراهم ساختن امكانات خاص براي شكوفا شدن اين استعدادها در جهت برآوردن نيازهاي فني و عملي و پژوهشي كشور، بايد اقدامات لازم به عمل آيد.» (آموزش و پرورش ايران تا سال 1400, 1377)«نحوة هدايت تحصيلي به گونه‌اي است كه نمي‌تواند تأثيرگذار در انتخاب صحيح رشته، توسط دانش‌آموزان باشد و عليرغم بها و اهميتي كه به نظام هدايت تحصيلي در نظام جديد آموزش متوسطه، داده شده است. اين نظام از كارآئي لازم برخوردار نيست. دانش‌آموزان در انتخاب رشته تحصيلي خود چندان واقعي به مشاور مدرسه ننهاده اند. در مجموع پس از علاقه شخصي و توصيه اولياء، به حرف مشاور گوش داده اند، دانش‌آموزاني كه بيشتر به توصيه مشاور عمل كرده‌اند از رشته تحصيلي خود رضايت چنداني ندارند به عبارت ديگر بيشتر آن دسته از دانش‌آموزان به توصيه مشاور عمل كرده‌اند كه شرايط لازم براي ورود به رشته‌هاي ديگر را نداشته‌اند. بنابراين لازم است كه طرح مشاوره و راهنمايي مورد بازنگري قرار گيرد،‌راهنمائي و مشاوره يكي از اركان اساسي نظام جديد آموزش متوسطه است. تزلزل در اين ركن، به سستي ساير اركان نيز منجر مي‌شود.» (كيامنش، 1375)2- توسعه ناموزون آموزش‌هاي متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزي:يكي از مواردي كه به فرآيند توسعه و تربيت نيروي انساني لطمه وارد مي‌سازد، توجه بيش از حد به كميت‌گرائي در برون‌داده‌هاي نظام آموزشي است. بطوري كه صاحب نظران تعليم و تربيت معتقد هستند: «فقدان آموزش ممكن است مانع توسعه باشد، اما توسعه آموزشي كه بخشي از فرآيند توسعه واقعي نباشد نيز مي‌تواند منشاٌ ياس و سرخوردگي و پرداخت هزينه‌هاي گزاف باشد كه فرآيند توسعه را با مشكل مواجه مي‌سازد.» (برتراند، 1380). عليرغم آنكه در بخش سياستگذاري در مورد آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كاردانش به مواردي از قبيل ارتقاء كيفيت آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي، توسعه كمي آموزش‌ها به تناسب نيازهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با توجه به مقتضيات جغرافيايي، ايجاد زمينه و شرايط استفاده بهينه از امكانات جامعه اشاره شده است، اما شواهد متعددي وجود دارد كه نشان مي‌دهد اجراي اين سياست‌ها از جمله توسعه كمي اين آموزش‌ها، بدون توجه به تناسب آنها با نيازهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و مقتضيات جغرافيايي كشور، صورت مي‌گيرد.پژوهش‌ها نشان مي‌دهد كه از گذشته دور يكي از معضلات و نارسائيهاي نظام آموزش فني و حرفه‌اي، توسعه ناموزون و بي رويه اين آموزش‌ها، از بعد كمي است. در نظام جديد آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كاردانش نيز بي‌برنامه‌گي و سرگرداني در توسعه كمي اين آموزش‌ها به چشم مي‌خورد بطوريكه چنين اظهار نظر شده است: «هدايت تحصيلي در نظام آموزش فني و حرفه‌اي تابع امكانات منطقه اي (نيروي انساني، فضا، امكانات و... ) گشته است بدين لحاظ در بسياري از مناطق، بر اساس امكانات موجود، اصل تصميم گيري براي تأمين نيازهاي نيروي انساني منطقه، به اصل پاسخگوئي به متقاضيان و ايجاد ظرفيت براي پذيرش آموزش گيران تبديل شده است.» (سازمان برنامه و بودجه، 1378). و در همين رابطه يكي از محققان و صاحب‌نظران نظام جديد آموزش متوسطه معتقد است: «پايه‌هاي توسعه آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي بر پايه «منبع محوري» بنا شده و اشتغال مرتبط در سيستم ما، جايگاهي ندارد. اين مهم كه آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي خود قادر به خلق و ايجاد شغل نيستند قابل تعمق است. در نتيجه بسياري از هنرجويان و دانشجويان ما پس از فراغت از تحصيل متوجه مي‌شوند كه شغلي متناسب با تحصيلات آنها وجود ندارد.» (نفيسي، 1378).بنابراين يكي از تنگناهايي كه در پيش روي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي در دوره متوسطه مي‌باشد، پاسخگوئي صرف به تقاضاي اجتماعي اين آموزش‌ها مي‌باشد، در حالي كه در سياستگذاري اين آموزش‌ها، توسعه كمي، با توجه به نيازهاي اقتصادي و نيازهاي اجتماعي، در نظر گرفته شده است، ام‍ّا عملاً برنامه آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي، در مرحله اجراء به برنامه ديگري تبديل شده است، لذا ناموزون بودن توسعه كمي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي كشاورزي در دوره متوسطه و عدم تطابق و سازگاري آن با نيازهاي واقعي اقتصادي، اجتماعي كشور يكي از چالش‌هاي مهم توسعه اين آموزش‌ها مي‌باشد، كه عموماً منجر به كاهش منزلت اجتماعي اين آموزش‌ها مي‌گردد. زيرا در اغلب موارد اين آموزش‌ها منجر به اشتغال فارغ‌التحصيلان نمي‌گردد.3- نارسائي در انتخاب و گزينش دانش‌آموزان:از جمله تنگناها و مشكلاتي كه به عنوان يك عامل تأثيرگذار و مهم در فرآيند ايجاد انطباق و سازگاري آموزش فني و حرفه‌اي و كشاورزي با نيازها و توقعات بازاركار، عمل مي‌كند و مانع از برقراري اين انطباق مي‌گردد آن است كه دانش‌آموزاني به اين رشته‌ها وارد مي‌شوند كه نه انگيزه‌اي براي ادامه تحصيل در اين رشته‌ها را دارا مي باشند و نه از نظر سوابق تحصيلي و آموزشي از وضعيت مطلوبي برخوردار هستند. اشاره به يافته‌هاي پژوهشي ذيل مو‏ّيد ديدگاه بالا مي‌باشد: «معدل سال سوم دانش‌آموزان به ترتيب در رشته‌هاي رياضي، تجربي و فني و حرفه‌اي و انساني بيشتر است و اين امر نشان مي‌دهد كه دانش‌آموزان رشته‌هاي فني و حرفه‌اي نسبت به دانش‌آموزان رشته‌هاي رياضي و تجربي از نظر تحصيلي ضعيف تر هستند.» (ذوالقرنين، 1373). «يكي از موانع اصلي گرايش دانش‌آموزان مستعد به شاخه كاردانش هدايت اجباري دانش‌آموزان كم استعداد و درس نخوان به اين شاخه است. براي بالا بردن ارزش و اعتبار اين شاخه بايد از ثبت نام واماندگان رشته‌هاي ديگر، در اين شاخه جلوگيري شود.» (غريب، 1374). «بررسي معدل كل دانش‌آموزان در سال 1375 كه در رشته و شاخه تحصيلي خود را انتخاب كرده‌اند نشان مي‌دهد كه در شهر تهران و استان اصفهان در شاخه نظري معدل 30 درصد دانش‌آموزان كمتر از 12 و 19 درصد بالاتر از 17 بوده است. در حالي كه در اين دو استان در شاخه فني و حرفه‌اي و كاردانش معدل 50 درصد دانش‌آموزان كمتر از 12 و 2 درصد بيشتر از 17 بوده است.» «عمدتاً دانش‌آموزاني جذب اين رشته‌ها (فني و حرفه‌اي و كاردانش) مي‌شوند كه انگيزه لازم را براي ادامه تحصيل در اين رشته‌ها ندارند. واقعيت اين است كه در نظام جديد، فرآيند هدايت تحصيلي لااقل از جهت نمرات اكتسابي به نحوي برنامه‌ريزي و اجراء مي‌شود كه در اغلب اوقات دانش‌آموزان ضعيف از حيث معدل به شاخه كاردانش و رشته‌هاي وابسته وارد مي‌شوند.» (فصلنامه هماهنگ، 1374). «در دوره متوسطه چه در گذشته و چه در نظام جديد آموزش متوسطه، عموماً ورود به آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي از نظر پيشرفت تحصيلي از ميان كساني صورت مي‌پذيرد كه در رشته‌هاي رياضي - فيزيك و يا تجربي پذيرفته نمي‌شوند. از آنجا كه در ملاكهاي آموزشي نمره دروس خاص در هدايت تحصيلي، نقش غالب را ايفا مي‌كند، حداقل مي‌توان گفت كه عمدتاً دانش‌آموزاني كه از نظر علمي ضعيف ترند به آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كاردانش راه پيدا مي‌كنند و در حال حاضر هنرستانهاي آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي، دانش‌آموزاني را كه در مقايسه با محصلان رشته‌هاي نظري از لحاظ علمي ضعيف تر و از نظر علاقه و انگيزه بي‌تفاوت‌تر هستند در خود پذيرفته است.» (نفيسي، 1378).مواردي كه در بالا ذكر شد نشان مي‌دهد كه جذب دانش‌آموزان ضعيف از نظر تحصيلي و آموزشي يكي از موانع و نارسائي‌هاي آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و كشاورزي است كه سبب مي‌شود انگيزه مهارت‌آموزي در دوران تحصيل در هنرستان‌ها و مراكز آموزش كشاورزي، پائين بوده يعني مهارت‌هاي آموخته شده تكافوي نيازهاي بازاركار را نمي‌كند و اين خود يكي از مواردي است كه بطور جدي مانع از انطباق و سازگاري برنامه آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي، از جمله برنامه آموزش متوسطه كشاورزي با نيازهاي بازاركار مي‌گردد.4- تعدد متولي و مجري در آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي :از ديگر مشكلات و معضلاتي كه نظام آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و از جمله آموزش متوسطه كشاورزي با آن مواجه مي‌باشد، وجود متوليان متعدد است كه هر كدام بنا به سياستگذاري خاص خود، نسبت به پذيرش و توسعه كمي و پاسخگويي به تقاضاي متقاضيان استفاده از اين آموزش‌ها، و بطور مستقل عمل مي‌نمايد. از ديدگاه كارشناسان و متخصصان ذيربط و ذينفع، تعدد متولي در اجراي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي دوره متوسطه از جمله موانع مهمي است كه از ايجاد هماهنگي و سازگاري بين توسعه كمي و كيفي اين آموزش‌ها با نيازهاي بازاركار و نيازهاي اقتصادي، اجتماعي كشور جلوگيري مي‌نمايد. در حالي كه در اكثر كشورهاي توسعه‌يافته، سازمان يا وزارتخانه واحدي مسئوليت هماهنگي و اجراي اين آموزش‌ها را برعهده دارد از جمله گفته شده است: «به منظور حصول اطمينان از اينكه تربيت نيروي انساني توسط آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي، متناسب با نيازهاي جامعه باشد، در حال حاضر كشور فاقد يك كانون استراتژيكي بوده كه دائماً پيشرفت ها و تغييرات جامعه را مورد بررسي قرارداده و نياز جامعه را بر اساس جهت گيري اشتغال و روند تكنولوژي، تعيين نمايد و سپس برنامه‌ها بر آن اساس تدوين شود. در نتيجه فقدان چنين سيستم و مركزي هم اكنون آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي چه به لحاظ برنامه‌ريزي و چه به لحاظ اجراء به جاي آنكه تقاضا محور باشد عرضه محور مي‌باشد.» (صدري، 1376).در بخش آموزش متوسطه كشاورزي كه در حال حاضر دو متولي عهده دار اجراي آن، در كشور هستند، قطعاً به ناهماهنگي در اجراي آموزش‌ها هم از بعد كيفي و هم از بعد كمي منجر خواهد شد كه خود از عوامل زمينه ساز عدم انطباق اين آموزش‌ها با نيازهاي جامعه و بازاركار مي‌باشد. در صورتيكه نتايج حاصل از پژوهش در زمينه آموزش كشاورزي در كشور كانادا، نشان مي‌دهد كه: «آموزش كشاورزي در كشور كانادا يكپارچه بوده و زير نظر وزارت كشاورزي است، توصيه و پيشنهاد مي‌شود، جهت هماهنگي هر چه بيشتر و گسترش و توسعه آموزش‌هاي كشاورزي متناسب با بازاركار و سياست هاي كشور و مديريت و اجراي برنامه‌هاي آموزشي در رشته كشاورزي، توسط يك وزارتخانه انجام شود.» (فصلنامه هماهنگ، 1374).5- نارسائي در شيوه اجراي آموزش‌هاي مهارتي و كارآموزي و كارورزي :يكي از برنامه‌هاي آموزشي كه در انطباق بيشتر و بهتر محصولات نظام آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي و كشاورزي با نيازهاي بازاركار مي‌تواند بسيار اثربخش باشد، اجراي آموزش‌هاي مهارتي و كارآموزي، در محيط واقعي كار است. يونسكو (1998) در رابطه با محل اجراي برنامه‌هاي آموزشي فني و حرفه‌اي سه نظام عمده كه داراي درجات متفاوتي از ارتباط بازاركار هستند را معرفي مي‌كند: نظام آموزشگاهي : كه در آن برنامه‌هاي آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي تقريباً بطور انحصاري در مؤسسات آموزشي برگزار مي‌شود و با دنياي كار يا اصلاً تماس ندارد، يا ارتباط اندكي دارد.نظام بنگاه توليدي : كه در آن برنامه‌هاي آموزش فني و حرفه‌اي در محيط كار و در كارگاه كارفرما، در حين كار به اجراء در مي‌آيد. نظام تلفيقي يا دوگانه (DUAL) : كه در آن هر دو نظامهاي بنگاه توليدي و آموزشگاهي را با هم تركيب مي‌كند، نقش بنگاه توليدي در اين نظام ارائه كليه يا تقريباً كلية آموزش‌هاي عملي به ويژه تخصصي آن است.مسلماً شيوه او‏ّل (نظام آموزشگاهي) نمي‌تواند در جهت انطباق و سازگاري با نيازهاي بازاركار عمل نمايد، از طرفي پژوهش‌ها نيز نشان مي‌دهد كه اجراي كارآموزي و آموزش مهارت‌هاي شغلي در درون مؤسسات آموزشي مورد سئوال و ترديد قرار گرفته است. بطوريكه: «در سوئد اين اعتماد به مدارس به عنوان عرصه اي كه براي اجتماع پذيري محيط كار كفايت مي‌كند. اكنون بسيار كاهش يافته است. در اين شيوه والدين دانش‌آموزان، به مدرسه به عنوان محيطي كه از واقعيت زندگي دور است، نگاه مي‌كنند و كليه دانش‌آموزان صرفنظر از رشته تحصيلي، همگي خواهان تجربه‌كاري هستند. (Louglo, 1992). ژان توما (1363)، معتقد است كه كارآموزي در مدارس اين خطر را دارد كه كارآموزي از جنبه عملي، دور بماند و كمتر مؤثر واقع شود. محيط مدرسه به ندرت دانش‌آموز را قادر مي‌كند، تا تصوير بسيار دقيق و متعادلي از زندگي حرفه‌اي و بطور كلي استخدام در آينده به دست آورد. دانش‌آموزي كه از هر سو با مسائل آموزشي احاطه شده است يا در معرض افكار و نظرياتي قرار گرفته كه مفهوم آن را همواره درك نمي‌كند. چگونه مي‌تواند تصور دقيقي از شغلي كه بدان اشتغال خواهد ورزيد و از شرائط كاري كه در انتظار اوست، در ذهن خود ترسيم كند؟ تخصص يابي با اهداف دوگانه آموزشي و استخدامي آن فقط در صورتي با موفقيت همراه است كه جهان مدرسه با دنياي اشتغال در ارتباط كامل باشد.»«هدف برنامه‌هاي آموزشي ارائه شده توسط مدارس در سطح متوسطه بايد در وهلة ‌اول، آماده كردن براي اشتغال سريع، اشتغال در بخش دولتي يا خصوصي يا خوداشتغالي پس از فارغ‌التحصيلي باشد، اين امر در راه برنامه‌هاي آموزشي دبيرستانها يا مدارس متوسطه كشاورزي كه هدف آنها تربيت دانشجو براي ورود به دانشگاه‌ها يا مدارس عالي و كسب آموزش بيشتر است مانعي ايجاد نمي‌كند، ولي اين هدف بايد كاملاً تابع آموزش براي اشتغال يابي سريع يا بلافاصله باشد. به گونه اي كه دانشجويان مستعد و ممتاز نيز براي پيدا كردن فرصت هاي بهتري براي آموزش، ترجيحاً يكسال يا بيشتر كار عملي و مفيد و رضايت بخش در مزرعه را بدست آورند.» (فائو، 1985). يكي از بزرگترين مسائلي كه مؤسسات مهارت‌آموزي كشاورزي، با آن مواجه هستند اين است كه برنامه آموزشي مورد استفاده آنها نه تنها در ساختار و محتوي، بلكه از نظر شيوه توسعه آن،‌سخت و انعطاف ناپذير است . جلالي پور در پژوهش خود در مورد آموزش‌هاي مهارتي كاردانش از ديدگاه دانش‌آموزان و هنرجويان نتيجه مي‌گيرد: «يكي از نقاط ضعفي كه هر گروه از هنرآموزان و هنرجويان در مورد آموزش‌هاي كاردانش به آن اشاره كرده‌اند اجراي كارآموزي در داخل هنرستان مي‌باشد كه عموماً به صورت غيرواقعي و (تئوري) به اجرا درمي‌آيد. آنها توصيه نموده اند كه كارورزي‌ها در خارج از محيط هنرستان صورت گيرد». «آموخته‌هاي بيرون مدرسه‌اي، همگي مصداق واقعي دارند و به همين سبب كسي كه آنها را ياد مي‌گيرد بلافاصله كاربرد واقعي آنها را در جريان زندگي لمس مي‌كند در حالي كه آموخته هاي مدرسه‌اي عموماً و متعارفاً متضمن فايده فوري نيست.» (فصلنامه هماهنگ، 1367).در پژوهش ديگري در مورد فارغ‌التحصيلان آموزش متوسطه كشاورزي آمده است: «كارفرمايان بخش كشاورزي معتقدند فارغ‌التحصيلان اين رشته (كشاورزي) تا حدي توانائي لازم از لحاظ تئوري و عملي براي انجام امور جاريه شركت و يا موسسه را دارند و آموزش‌هاي تئوري و عملي ارائه شده در هنرستانهاي كشاورزي با امور جاري در شركت و يا مؤسسه تا حدي هماهنگي و مطابقت دارد.» (ايمن، 1372) نامبرده توصيه مي‌كند كه كارورزي بايد در حين تحصيل در مزارع تحت نظر كارفرمايان كنترل و ارزيابي شود. به عل‍ّت فقدان آموزش‌هاي واقعي و مهارتي مناسب در نظام جديد آموزش متوسطه كشاورزي است كه گفته شده است: «نظام جديد آموزش كشاورزي طي دوره دو ساله هيچ مهارت خاصي را نمي‌تواند آموزش دهد ولي نظام قديم در چهار سال، برنامه آموزشي را ارائه مي كرد و اين امر باعث موفقيت نسبي آن نظام قديم بود. چنانچه نظام جديد تا مقطع كارداني ادامه داشته باشد مي‌تواند در امر مهارت‌آموزي موفق باشد.» (ميري، 1376). يافته‌هاي پژوهشي ذيل به نوعي مؤيد ديدگاه قبلي است:«از مجموع 105 دانش‌آموز سال دوم زمينه كشاورزي 14 نفر (3/13 درصد) ميزان آمادگي خود را براي اشتغال در بازاركار را زياد يا خيلي زياد و 46 نفر (8/43 درصد) آمادگي خود را براي اشتغال كم يا خيلي كم ارزشيابي كرده‌اند. ساير دانش‌آموزان زمينه كشاورزي (9/43 درصد) بيان داشته‌اند كه در 3 سال تحصيل در نظام جديد تا حدودي براي اشتغال آمادگي كسب كرده‌اند. دانش‌آموزان زمينه كشاورزي بيان داشته‌اند كه برنامه و دروس نظام جديد آنها را تا حد خيلي زياد و زياد براي ادامه تحصيل آماده كرده است.» 60 نفر (7/26 درصد) از دبيران، معتقدند: دروس زمينه كشاورزي، دانش‌آموزان را در حد خيلي زياد و زياد براي ورود به بازاركار و اشتغال آماده كرده است و 63 نفر از دبيران (28 درصد) در حد كم و خيلي كم آن را ارزيابي كرده‌اند. ساير دبيران (3/45 درصد) اظهار داشته‌اند كه دانش‌آموزان تا حدي براي كار و اشتغال آمادگي كسب كرده‌اند.» (كيامنش و ديگران 1376).نتيجه‌گيري:از بررسي و تحليل نارسائيهاي آموزش متوسطه فني و حرفه‌اي و بطور خاص آموزش متوسطه كشاورزي مي‌توان نتيجه گرفت كه اين نارسائيها بيشتر در حوزه كارآئي دروني اين آموزش مي‌باشند. كارآئي دروني به جنبه هائي از نظام و برنامه آموزشي از قبيل سطح، محتوي برنامه آموزشي، كيفيت برنامه، كارآموزي و روش هاي گزينش هنرجويان و كارآموزان، نحوه اجراء و اعمال مشاوره و راهنمايي شغلي آنان و غيره اشاره دارد. بنابراين نارسائيهائي كه در قبل بدانها اشاره رفت از جمله : نارسائي در نحوه و فرآيند برنامه مشاوره و راهنمايي شغلي, نارسائي در گزينش و جذب دانش‌آموزان, نا متناسب بودن تركيب و محتوي دروس با نيازهاي بازاركار, نارسائي در شيوه اجراي آموزش‌هاي عملي و مهارتي و كارآموزي و كارورزي و غيره را مي‌توان در حوزه نارسائي در كارآئي دروني به حساب آورد. بنابراين نظام و برنامه آموزشي مذكور، داراي نارسائيهائي در كارآئي دروني مي‌باشد كه مي‌تواند به عنوان يكي از موانع اصلي بر سر راه هماهنگي و انطباق با نيازهاي بازاركار محسوب گردد. تا آنجا كه در نهايت نتيجه گرفته شده است:«نظام جديد آموزش كشاورزي به عنوان نقطه عطفي در تاريخ آموزش كشاورزي ايران نيازمند ارزيابي، تجديد نظر و اصلاح است تا اينكه بتواند پشتوانه اي براي تضمين آينده آموزش كشاورزي در ايران باشد. لذا پيشنهاد مي‌شود به گونه اي جامع و با در نظر گرفتن ديدگاه هنرجويان، مردم كارشناسان و برنامه‌ريزان آموزشي و هنرآموزان و مديران نظام جديد آموزش متوسطه كشاورزي، نسبت به شناسايي نقاط ضعف برنامه و اصلاح آنها اقدام گردد.» بنابراين در طراحي و تدوين الگوي مورد نظر كه به ايجاد هماهنگي برنامه آموزش متوسطه كشاورزي با نيازهاي بازاركار اشاره دارد، بايد ضمن شناسائي اين تنگناها راههاي رفع و يا حداقل كاهش آنها را مد نظر قرارداد. و اگر نظام آموزش متوسطه كشاورزي بخواهد در ارتباط با نيازهاي بازاركار هماهنگ تر و با سازگاري بيشتر عمل نمايد، اصلاح برنامه و رفع تنگناهاي آن به منظور ارتقاء اين كارآئي، امري اجتناب ناپذير است.از طرف ديگر بحث كارآئي بيروني اين آموزش‌ها نيز بطور جدي مطرح است،كارآئي بيروني نيز به جنبه هائي از جمله، ميزان توانمندي ومهارت‌هاي علمي و عملي فارغ‌التحصيلان در اجراء و تصدي مشاغل مرتبط با رشته تحصيلي و ميزان استفاده از آموخته هاي خود در ميدان اجراء و عمل، نظر كارفرمايان در مورد توانمنديهاي حرفه‌اي و رفتاري فارغ‌التحصيلان و غيره اشاره دارد. از آنجا كه بازاركار زمينه لازم، براي بكارگيري و اشتغال مرتبط با رشته‌هاي تحصيلي و آموخته هاي دوران تحصيل فارغ‌التحصيلان را در حال حاضر فراهم نكرده است و اكثر فارغ‌التحصيلان نتوانسته اند در ميدان اجراء و عمل به تصدي مشاغل مرتبط با رشته تحصيلي خود دست‌يابند، نارسائي در كارآئي بيروني اين آموزش‌ها در حال حاضر در ابهام قرار دارد و به همين جهت در مورد نقاط قوت و ضعف، نقص ها و كاستي‌هاي آن نمي‌توان محققانه نظر داد، مگر اين كه بازاركار بخش كشاورزي و ويژگي هاي آن مورد مطالعه دقيق قرار گيرد ونارسائيهاي آن در ارتباط با نظام آموزش متوسطه كشاورزي مشخص گردد. به عبارت ديگر موانعي كه در بازاركار فعلي بخش كشاورزي در ارتباط با اشتغال و به كارگيري فارغ‌التحصيلان آموزش متوسطه كشاورزي وجود دارد و منجر به بيكاري فارغ‌التحصيلان مي‌گردد، و يا به اشتغال غير مرتبط آنها در بازاركار مي‌انجامد، تبيين و توضيح داده شود.پيشنهادات: به منظور تربيت نيروي انساني كارآفرين در بخش كشاورزي پيشنهاد مي‌گردد برنامه آموزشي و درسي نظام آموزش متوسطه كشاورزي به گونه‌اي تحول يابد كه جهت‌گيري اصلي آن تربيت نيروي انساني كارآفرين باشد. كه اين كار از دو طريق شامل طراحي برنامه‌هاي درازمدت همراه با تحول اساسي در نظام آموزشي و درسي خصوصاً دوره آموزش عمومي و برنامه‌هاي كوتاه‌مدت امكان‌پذبر مي‌باشد. در كوتاه مدت براي تحقق منظور فوق راه‌كارهاي ذيل ارائه مي‌گردد:1- به تدريج الگوي آموزشي كاردانش جايگزين الگوي آموزشي «فني و حرفه‌اي» گردد.2- به منظور تبيين و تحقق تدريجي هدف كارآفريني، از طريق برنامه‌هاي آموزش ضمن‌خدمت، مديران، هنرآموزان و مربيان مراكز آموزش كشاورزي و هنرستانها نسبت به اهميت و ضرورت آن توجيه شوند و درس كارآفريني به عنوان يك درس اجباري و الزامي و پايه، در برنامه‌درسي سال اول متوسطه تعيين و مربيان واجد شرايط، آن را تدريس نمايند.3- برنامه‌ريزي دروس عملي و مهارتي، كارآموزي‌ها و كارورزي ها حتي الامكان در خارج از محيط آموزشي و د رمحيط كار واقعي صورت گيرد تا هنرجويان بتوانند بدرستي توانمندي‌هاي فني و مهارتي و عملي خود را ارزيابي نموده و با مشكلات و تنگناهاي بازاركار آشنا شوند و از اين طريق به اتكاء و اعتماد به نفس لازم كه يكي از ملزومات تحقق هدف كارآفريني است دست يابند.4- با توجه به نقش بسيار مهم و تعيين كننده كارفرمايان بخش خصوصي در ايجاد اشتغال در بخش كشاورزي و بنا بر توصيه فائو (FAO)، پيشنهاد مي‌گردد برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي و درسي آموزش متوسطه كشاورزي با مشاركت بخش خصوصي و با در نظر گرفتن اتنظارات و توقعات آنان از نيروي كار مورد نياز، ‌صورت پذيرد. تا از اين طريق به تدريج بتوان به انطباق و سازگاري محصولات و برون‌دادهاي نظام آموزش متوسطه كشاورزي با بازاركار مرتبط با آن و نيازهاي بازاركار، كمك نمود.5- به نظر مي‌رسد يكي از نابساماني‌هاي فعلي تربيت نيروي انساني مورد نياز بازار كشاورزي در سطوح مياني مربوط به تعدد متولي (وزارت جهاد كشاورزي، وزارت آموزش و پرورش) آموزش در اين بخش مي‌باشد، لذا پيشنهاد مي‌گردد، با تشكيل كميته مشتركي از دو وزارتخانه مذكور، سياست‌هاي جلب و جذب دانش‌آموز به رشته‌هاي آموزش متوسطه كشاورزي و برنامه‌ريزي درسي و آموزشي مربوطه و اجراي آنها، متناسب با برنامه اهداف برنامه‌هاي كلان اقتصادي، اجتماعي كشور هماهنگ گردد. تحقق اين امر علاوه بر آنكه باعث استفاده مناسب‌تر از امكانات دو وزارتخانه مي‌گردد بلكه به ارتقاء كيفيت مهارت‌آموزي‌ها و كيفيت‌بخشي به نيروي انساني آموزش‌ديده در سطح آموزش متوسطه نيز كمك خواهد نمود.منابع و ماخذ:-اردونز، ويكتور. (1378). يادگيري براي دانستن، به نقل از آموزش و پرورش براي قرن بيست و يكم، گزارش كنفرانس يونسكو، گروه مترجمان، انتشارات پزوهشكده تعليم و تربيت- آقاسي زاده، فتح الله. (1375). نارساييهاي بنيادي نظام آموزش كشاورزي ايران. ماهنامه جهاد، شماره189-188- امير افشاري, فاطمه. (1375). ارزشيابي از رشته امور زراعي و باغي از گروه تحصيلي كشاورزي نظام جديد آموزش متوسطه در سال تحصيلي 1372-1371 . دانشگاه آزاد اسلامي- ايمن، حسن. (1372). بررسي قابليتها و تواناييهاي حرفه اي فارغ التحصيلان شاغل هنرستان كشاورزي از ديدگاه كارفرمايان آنان. طرح پژوهشي- بي نام. (1377). آموزش و پرورش ايران تا سال1400, مجموعه پنجم، توصيه نامه هاي مجامع بين المللي درباره آموزش و پرورش، تك نگاشت پژوهشكده تعليم و تربيت- بي نام. (1377). آموزش و پرورش ايران تا سال1400, مجموعه پنجم، ، تك نگاشت شماره 18 پژوهشكده تعليم و تربيت- بي نام. (1378). آموزش و پرورش براي قرن بيست و يكم در منطقه آسياو اقيانوس آرام، گزارش كنفرانس يونسكو، گروه مترجمان، تك نگاشت شماره 27، پژوهشكده تعليم و تربيت- برتراند، اوليور. (1380). آموزش و كار به نقل از ژاك دلورز، آموزش و پرورش براي قرن بيست و يكم، ترجمه فرهاد افتخارزاده- تكميل همايون، غلام حسين. (1373). مجله رشد آموزش كشاورزي، سال 12، شماره 8- ذوالقرنين، مهوش. (1373). بررسي مقايسه اي برخي ار ويژگيهاي اجتماعي دانش آموزان پسر دبيرستانهاي نظري و فني حرفه اي. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشكده علوم تربيتي دانشگاه تهران- ژان، توما. (1363). مسائل جهاني آموزش و پرورش، آموزش متوسطه، كارآموزي و اشتغال. (ترجمه احمد آقا زاده). مركز نشر دانشگاهي- سازمان برنامه و بودجه، كليات برنامه آموزش فني و حرفه اي در برنامه سوم توسعه اقتصادي كشور، سال 1378- شمس آذر، نصرالله. (1379). مصاحبه درباره مراكز آموزش كشاورزي- صافي، احمد. (1379). آموزش و پرورش ابتدايي، راهنمايي تحصيلي و متوسطه، انتشارات سمت- صدري، عباس. (1376). آموزش و پرورش ايران تا سال1400- صديق اورعي، غلامرضا. (1375). راههاي ايجاد انگيزه در جوانان براي تحصيل در رشته هاي علمي و كاربردي، مجموعه مقالات نخستين سمينار آموزش عالي در ايران، جلد دوم، دانشگاه علامه طباطبايي- طائي, حسن. (1374). فصلنامه پژوهش و برنامه ريزي در آموزش عالي. شماره9- غريب، محمد حسن. (1374). نگرش دانش آموزان نظام جديد آموزش متوسطه نسبت به شاخه كار و دانش، طرح پژوهشي- فائو. (1985). مديريت مدارس و دانشكده هاي كشاورزي، (ترجمه منصور شاه ولي). انتشارات وزارت جهاد سازندگي، 1370- فصلنامه هماهنگ، فصلنامه شوراي هماهنگي آموزشهاي فني و حرفه اي شماره 34، سال 1374- فصلنامه هماهنگ، فصلنامه شوراي هماهنگي آموزشهاي فني و حرفه اي شماره 14، سال 1367- كيامنش، عليرضا و ديگران. (1376). ارزشيابي از نظام جديد آموزش متوسطه، سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، وزارت آموزش و پرورش- مرادي، محمد علي. (1374). بررسي كارايي دروني نظام اموزش متوسطه كشاورزي. فصلنامه تعليم و تربيت، شماره 1 و 2. سازمان تحقيقات و برنامه ريزي آموزشي و درسي، وزارت آموزش و پرورش- ميري، نورمحمد. (1376). بررسي برخي ويژگيهاي برنامه نظام جديد آموزش متوسطه كشاورزي از ديدگاه مديران و هنرآموزان هنرستانهاي كستورزي، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبايينفيسي، عبدالحسين. (1378). بررسي نارساييهاي ارتباط نظام آموزش و اشتغال و راهكارهاي اصلاحي آن، انتشارات مدرسه- Anderson, S. (1994). Global ecotoxiology; Management and science, industrial ecology and global change, Cambridge U. K. Cambridge University press- Cox, D & et al. (1989). Agricultural education model. The agricultural education magazine. May, 1989- FAO. (1997). Agricultural education and training issues & opportunities; [ on line] available: http://www.Fao.Org/Waicent/fao info/ studeve/ Exdirect/Exre0008.htm- Liberman, I. (1989). Business responses to education in America; A study conducted among the largest Us. Companies: New York time Ink. Magazine Co- Luglo, J. (1992). Vocational training & the bankers faith in the prevate sector. Comparative educational review 36- Munther, W. A. (1988). The changing demands of the 21 century: Challenges to technical and vocational education, Unesco- Murphy, C. & Jenks, L. (1983). Getting a job after college, What skills are needed. Journal of career education. 10- Psacharopoulos, G. (1987). Education and development; A review. the the World Bank research observer 3 (1).