نقش دوره های آموزشی
مقدمه آموزش براي جوامع انساني از نخستين ضروريات است. امروزه يكي از مسائل مهم در زمينه رشد و توسعه جوامع، توجه به امر آموزش است به طوري كه مي توان آن را سر منشا بسياري از تحولات اجتماعي و عامل اصلي توسعه منابع انساني دانست. آموزشهاي فني و حرفه اي در افزايش مهارت نيروي انساني نقش اساسي دارند. اين آموزشها بازوي توانمند اشتغال افراد محسوب مي شوند. با توجه به توسعه روزافزون فنون و مهارتهاي مختلف در جوامع روستايي، ضرورت باز تعريف آموزشهاي فني و حرفه اي، هنوز تصوير روشني از ميزان كارايي اين اموزشها در اشتغال افراد در دست نيست. بدين منظور ضروري است درباره تاثير دوره هاي آموزشي فني و حرفه اي بر روي وضعيت اشتغال روستاييان آموزش ديده بررسي شود. براي اين منظور داشتن اطلاعات دقيق و قابل اعتماد درباره دروندادهاي نظام آموزشي، چگونگي روشها و محتواي آموزشي از ضروريات است تا براساس اين مطالب تصميمات لازم براي بهبود نظام آموزشي موردنظر اتخاذ شود. بنابراين در تحقيق حاضر سعي مي شود كه با جمع آوري آمار و اطلاعات دقيق از دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي كه سازمان جهادسازندگي سابق در سطح روستاهاي آذربايجان غربي برگزار كرده است، ميزان تاثير اين دوره ها بر اشتغال روستاييان آموزش ديده به تفكيك عنوان و محل برگزاري دوره بررسي شود تا از طريق عوامل موثر بر اشتغال آموزش ديدگان مشخص گردد. مروري بر پيشينه تحقيق امروزه سرمايه گذاري در آموزش كه عاملي كليدي و راهبردي در فرايند توسعه اقتصادي- اجتماعي كشورهاست، نقش مهمي دارد. زيرا تغيير و تحول در جوامع به سرمايه انساني وابسته است. به بيان ديگر منابع انساني زماني بهره ور و كارآ خواهند شد كه به سرمايه انساني تبديل شوند يعني به مهارتها و دانش فني نيروي انساني افزوده شود و همواره آنها را نوآور، خلاق و مبتكر سازد.«منابع انساني پايه اصلي ثروت ملتها را تشكيل مي دهد، سرمايه و منابع طبيعي بهره عوامل تبعي توليدند، در حالي كه انسانها عوامل فعالي هستند كه سرمايه ها را متراكم مي سازند، از منابع طبيعي بهره برداري مي كنند، سازمانهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را پي مي ريزند و توسعه ملي را به جلو مي برند. كشوري كه نتواند مهارتها و دانش مردم را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملي به نحو موثري بهره برداري كند، قادر نيست هيچ چيز ديگري را توسعه بخشد» (شاچيان،1373). اندكي تامل در اين باره  توجه را به اهميت آموزش نيروي انساني معطوف مي سازد چرا كه تربيت نيروي انساني متعهد و متخصص در هر كشوري در ارتباط مستقيم با دستيابي به خودكفايي واقعي آن است و استقلال واقعي هر كشور نيز با ميزان تواناييهاي نيروي انساني آن سنجيده مي شود. كشورهايي كه علاوه بر آموزش عمومي از آموزش فني و حرفه اي متنوع و متناسب با نياز جامعه در برنامه توسعه خويش بهره گرفته اند، به موقعيت هاي بيشتري دست يافته اند. از سوي ديگر نگاهي به هرم توزيع منابع انساني در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي درحال توسعه گوياي اين واقعيت است كه تعادل منطقي بين طبقات شش گانه شغلي در كشورهاي گروه دوم وجود ندارد. طبقات شش گانه شغلي عبارت اند از: 1- پژوهشگران و مخترعان 2- نوآوران و توسعه دهندگان 3- معلمان و آموزشگران 4- مديران و برنامه ريزان 5- تكنيسينها و ناظران كارگاهها 6- كارگران ساده‌(همان).    گروه دوم: كشورهاي درحال توسعهگروه اول: كشورهاي پيشرفته  (منبع: Carkhuff, 1986)   مدل 1- نمايش طبقات شش گانه شغلي وضعيت هرم توزيع نيروي انساني نشان دهنده اين است كه انسان، موثرترين و ارهبردي ترين منبع توليد فعال توليد است اما در سطحي بسيار پايين تر از ظرفيتهاي ذهني اش به كار گرفته مي شود و ميزان بهره گيري از وي بسيار كم است. بنابراين ضرورت استفاده بهينه از اين منبع استهلاك ناپذير در حدي كه فراخور و برازنده آن باشد، كاملاً نمايان است و اين ممكن نيست مگر آنكه آموزش و پرورش عمومي و تخصصي در سطحي كه مورد انتظار رشد و توسعه كشور است گسترش يابد و با ارتقاي سطح ملي، استعدادها و خلاقيتهاي نيروي انساني، زمينه هاي لازم براي افزايش بهره وري از منابع انساني فراهم گردد(همان). سابقه آموزش فني و حرفه اي در جهان رنسانس، تحولات گسترده اي در تعليم و تربيت اروپا ايجاد كرد. اما تا اواخر سده هفتم ميلادي از روشهاي جديد آموزش خبري نبود. در اواخر 18 مقدمات ايجاد مدارس خاص براي تربيت معلم در آلمان فراهم شد. به طور كلي سه جريان در دگرگوني مدارس و تحول آنها موثر بود: ظهور جان لاك، تاثير عقايد جان لاك وژان ژاك روسوو بروز انقلاب صنعتي (مديريت پژوهش، 1377). تحولات ناشي از انقلاب صنعتي، نقش ديرين آموزش و پرورش را به طور كلي دگرگون ساخت و در برنامه ها، محتواي درسي و روشهاي تعليم، تغييرات اساسي ايجاد كرد كه از مهم ترين آنها همگاني شدن آموزش و پرورش، اهميت يافتن علوم رياضي و طبيعي، طولاني شدن مدت تحصيل، دخالت دولتها در امر تعليم و تربيت، ايجاد رشته هاي تحصيلي، اجراي برنامه هاي مشاوره و راهنمايي در مدارس بود. در نتيجه، آموزش علوم و فنون به مدارس راه يافت و آموزش حرفه اي مدارس، بنيان گذاري شد (فرشاد، 1374). توسعه آموزش فني و حرفه اي در كشورهاي پيشرفته، نتيجه تغييراتي است كه در فضاي اقتصادي اجتماعي اين كشورها در اواخر قرن نوزدهم رخ ئائ. در طي اين قرن، روش سنتي آموزش استاد- شاگردي به تدريج متروك شد و سياستهايي براي كنترل و  استاندارد كردن فرايند تربيت و آموزش شغلي و حرفه اي ابداع گرديد. رسمي و دولتي كردن برنامه هاي آموزش فني و حرفه اي بيشتر بر پايه اين اعتقاد بود كه اگر آموزش عمومي مستقيما با اقتصاد كشور مرتبط باشد مي تواند نقش توليدي مهمي در توسعه اقتصادي ايفا كند. از اين رو دليل تاثير آموزش فني و حرفه اي، نقشي بود كه مدارس فني در نيمه دوم قرن 19 ميلادي در ارتقاي سطح صنعتي و اقتصادي كشور آلمان و تسريع در اقتصاد جهاني به عهده گرفته بود (Benavot, 1983). به هر حال، تسريع در جهت صنعتي شدن نيازمند ساختارهاي آموزشي ويژه اي براي تامين نيروي انساني مورد نياز موسسات مختلف بود كه اين نياز، موجب گسترش آموزشهاي فني و حرفه اي و تاسيس مدارس پلي تكنيك در فرانسه و سوئيس در اوايل قرن 19 گرديد(Carton, 1984). بدين ترتيب، در اغاز قرن بيستم سه نوع مدرسه متوسطه در اروپا وجود داشت: سنتي، مدرن، فني و حرفه اي. در اوايل قرن بيستم از برنامه هاي آموزش فني و حرفه اي حمايت بيشتري شد زيرا دولتهاي غربي در راه تقويت آزاديهاي سياسي و بهبود امكانات طبقات متوسط و كارگران در فشار بودند. در نتيجه حكومتهاي اروپايي در جستجوي راههاي سياسي بودند و در اين راه، گامهاي مثبتي برداشتند كه از جمله آنها اجراي دوره هاي آموزش فني و حرفه اي بود. بعد از نيمه دوم قرن بيستم، كشورهاي در حال توسعه، آموزش بعد از دوره ابتدايي خود را گسترش دادند و آموزش فني و حرفه اي در بسياري از اين كشورها در سطح متوسط اجرا شد. متخصصان آموزشي در موسسات بين المللي مانند ILO و يونسكو نقش مهمي در توسعه آموزش فني و حرفه اي در كشورهاي در حال توسعه در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم بر عهده داشتند. اين موسسات بين المللي بعدها از آموزشهاي فني و حرفه اي، حمايتهاي مالي بسيارسنگيني كردند. سابقه آموزش فني و حرفه اي در ايران آموزشهاي فني و حرفه اي پس از پيروزي انقلاب اسلامي اهميت خاصي يافت، زيرا ضرورت دستيابي به استقلال و خودكفايي در اقتصاد كشور يكي از اهداف انقلاب اسلامي بود كه تربيت نيروي انساني ماهر و متخصص را ضروري مي ساخت. اين مسئله موجب توجه به آموزشهاي فني و حرفه اي به عنوان عامل مهم تامين كننده اين نيروها گرديد. توجه به آموزشهاي فني و حرفه اي به عنوان عامل مهم تامين كننده نيروها گرديد. توجه به اموزشهاي فني و حرفه اي براي تربيت نيروي انساني مورد نياز جامعه از يك سو و پراكندگي اجراي آموزشها و نيز استفاده از تمامي امكانات و سرمايه گذاريها از سوي ديگر، ايجاد سازمان يا مركزي هماهنگ كننده براي آموزشهاي فني و حرفه اي را بيش از پيش ضروري كرد. از اين رو شوراي عالي هماهنگي آموزش فني و حرفه اي براي هماهنگي در برنامه ريزي و سياست گذاري در آموزشهاي فني و حرفه اي كشور ايجاد شد(مرجاني،1370). سازمان آموزش كشاورزي نيز همگام با وزارت آموزش و پرورش از طريق اداره كل آموزش روستاييان و آموزش كاركنان، به فعاليت آموزشي به شكل رسمي و غيررسمي اقدام نموده. دوره هاي غيررسمي (كوتاه مدت) براي كشاورزان، روستازادگان، ديپلمه هاي بيكار، افراد معرفي شده از نهاده ها وارگانهاي دولتي و ساير داوطلباني كه به نحوي در بخش كشاورزي فعاليت مي كردند، در رشته هاي مختلف كشاورزي و دامپروري در مراكز آموزش كشاورزي و روستايي تشكيل شد، كه هدف اين دوره ها ارتقاي مهارت شركت كنندگان و بالابردن ميزان توليد در واحد سطح و رسيدن به خودكفايي محصولات كشاورزي بود. كلاسهاي آموزشي اين سازمان شامل آبياري و حفر و لايروبي قنوات، سرويس و نگهداري موتورهاي آب، تربيت باغبان ماهر، رانندگي تراكتور و كاربرد ماشينهاي كشاورزي، اصول كشاورزي، رانندگي كمباين، گاوداري، زنبورداري و مرغداري بود (وزارت جهادسازندگي، 1377؛1379). اهداف تحقيق هدف كلي هدف كلي تحقيق حاضر، بررسي نقش دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي جهاد كشاورزي بر اشتغال روستاييان آموزش ديده استان آذربايجان غربي است. اهداف اختصاصي اهداف اختصاصي پژوهش حاضر عبارت اند از: 1- شناخت وضعيت اشتغال فراگيران پس از گذراندن دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي. 2- بررسي رابطه بين برخي از خصوصيات دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي (محتواي دوره، نوع دوره، روش تدريس) با وضعيت اشتغال فراگيران. 3- شناخت رابطه بين ويژگيهاي فردي فراگيران (سن، جنس،‌وضعيت تاهل، سطح سواد، نوع شغل) با وضعيت اشتغال فراگيران. 4- شناخت ديدگاههاي فراگيران دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي نسبت به دوره هاي آموزشي. 5- شناخت عوامل موثر در ميزان تاثير آموزشهاي فني و حرفه اي بر وضعيت اشتغال. روش تحقيق از آنجا كه هدف تحقيق حاضر، بررسي تاثير دوره ها يآموزش فني و حرفه اي غيررسمي بر روي وضعيت اشتغال روستاييان آموزش ديده است، از نوع تحقيقات كاربردي محسوب مي شود كه به روش توصيفي و همبستگي انجام ئشد. در اين پژوهش وضعيت اشتغال روستاييان آموزش ديده و بهبود وضعيت شغلي آنان بررسي مي شود و در پايان تاثير هر يك از متغيرهاي مستقل بر متغيرهاي وابسته مشخص مي گردد. شيوه اجرايي تحقيق تحقيق حاضر به شيوه ميداني يا پيمايشي انجام شد كه طي آن 211 روستايي شركت كننده در دوره هاي آموزشي، به صورت نمونه گيري (طبقه اي - تصادفي) انتخاب شدند و پرسشنامه هاي تحقيق را پر كردند. بعد از جمع آوري اطلاعات مورد نياز، داده ها استخراج و تجزيه و تحليل شدند. متغير مستقل در اين تحقيق 19 متغير وجود دارد كه شامل شن، سواد، سابقه دفعات شركت در دوره هاي آموزشي مختلف، تناسب دوره هاي آموزشي با شغل مورد علاقه، ميزان مناسب بودن سرفصلهاي دوره آموزشي، مناسب بودن روش تدريس مربي، مناسب بودن مكان برگزاري دوره، هماهنگي دوره با زمينه هاي شغلي موجود در منطقه، عناوين دوره آموزشي، شهرستان محل آموزش، نوع روش تدريس مربي، نوع وسايل كمك آموزشي، نوع شغل، وضعيت تاهل، جنسيت، استفاده يا عدم استفاده از تسهيلات حمايتي است. متغير وابسته در اين تحقيق متغير وابسته، وضعيت اشتغال روستاييان آموزش ديده در دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي است. روش نمونه گيري براي نمونه گيري از ميان جامعه آماري موجود، از روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي استفاده شد. براساس اين روش، ابتدا 14 شهرستان اين استان در نظر گرفته شد و در مرحله بعدي، 211 روستايي آموزش ديده به طور كاملا تصادفي نمونه گيري آماري مورد نظر را تشكيل دادند. سپس 2000 پرسشنامه با هدف جمع آوري اطلاعات لازم تهيه شد. 211 نفر از ميان 1334 نفر روستايي آموزش ديده موجود در سطح استان آذربايجان غربي، برگزيده شدند تا پرسشنامه هاي تنظيمي را تكميل كنند. براي محاسبه حجم نمونه از فرمول كوكران استفاده شده است. نتايج الف)توصيفي بيشترين توزيع فراواني مخاطبان در محدوده 35-26 سال (5/30 درصد) و كمترين فراواني در محدوده 55-46 سال (5/7 درصد) قرار دارد. ميانگين سن مخاطبان 35 و انحراف معيار هم 82/12 است. 42 درصد از افراد مورد مطالعه با بيشترين فراواني تحصيلات ابتدايي و 5/1 درصد هم با كمترين فراواني تحصيلات فوق ديپلم دارند. 5/8 درصد افراد مورد مطالعه بي سوادند. از ميان مخاطبان تحقيق حاضر، 93 درصد با بيشترين فراواني مرد و 7 درصد زن هستند. 76 درصد از مخاطبان تحقيق متاهل و 24 درصد مجردند. شغل اصلي بيش از نيمي از افراد مورد مطالعه (5/61 درصد) دامداري، 2/14 درصد دامداري و كشاورزي، 9 درصد زنبورداري، 5/7 درصد كشاورزي، 20 درصد باغداري، 3 درصد آبدار روستايي و 5/1 درصد قاليبافي است. 20 درصد از مخاطبان تحقيق حاضر، با بيشترين فراواني سابقه شغلي حدود 6 تا 10 سال دارند و كمترين فراواني (1/8 درصد) مربوط به سابقه شغلي حدود 30-26 سال است. از نظر تعداد دفعات شركت در دوره هاي آموزش فني و حرفه اي، بيشترين فراواني مربوط به طبقه 1-2 دوره با 73 درصد و كمترين فراواني مربوط به طبقه بيشتر از 6 دوره با 1 درصد است. بيشترين فراواني از نظر محل برگزاري دوره هاي آموزش، شهرستان خوي (19 درصد) و كمترين فراواني، شهرستان مياندوآب (3 درصد) است. در اين تحقيق 38 درصد افراد مورد مطالعه با بيشترين فراواني دوره آموزشي پرواربندي گوسفند و نيز 1 درصد افراد مورد مطالعه با كمترين فراواني دوره آموزشي تربيت مروج را گذرانده اند. از مجموع 200 نفر از افراد مورد مطالعه، 120 نفر (60 درصد) قبل از شركت در دوره هاي آموزشي، شاغل و 79 نفر (حدود 40 درصد) بيكار بوده اند. شغل اصلي و مورد علاقه 104 نفر از كارآموزان (52 درصد) با بيشترين فراواني و شغل اصلي و مورد علاقه 8 نفر از فراگيران(4 درصد)، با كمترين فراواني با دوره آموزشي مرتبط بوده است. در زمينه ميزان تاثير محتواي دوره آموزشي در افزايش دانش، معلومات و مهارت كارآموزان، 8 درصد از پاسخگويان با بيشترين فراواني به ميزان زياد و 5/2 درصد از پاسخگويان با كمترين فراواني به ميزان كم تاثير پذيرفته اند. ميانگين حاصله 97/3 است كه نشان مي دهد محتواي دوره هاي آموزشي برگزار شده تاثير زيادي در افزايش دانش، معلومات و مهارت كارآموزان داشته است. در بخش ميزان تناسب عنوان دوره آموزشي با شغل مورد علاقه و اصلي كارآموزان، 76 درصد از پاسخگويان با بيشترين فراواني و حدود 6 درصد با كمترين فراواني ميزان اين تاثير را خوب ارزيابي كرده اند. درمورد تاثير سرفصلهاي دوره هاي آموزشي در ارتقاي دانش و معلومات و مهارت كارآموزان، 72 درصد از پاسخگويان با بيشترين فراواني به ميزان تاثير زياد و 5/3 درصد از پاسخگويان با كمترين فراواني به ميزان تاثير كم اشاره كرده اند. درباره ميزان تاثير روش تدريس مربي در رفع نيازهاي شغلي و مورد علاقه كارآموزان، 75 درصد پاسخگويان ميزان اين تاثير را زياد، حدود 24 درصد اين تاثير را در حد متوسط و 1 درصد آن را در حد كم ارزيابي كرده اند. 66 درصد از افراد مورد مطالعه مكان برگزاري دوره ها را در حد خوب و 31 درصد در حد متوسط و 3 درصد در حد بد ارزيابي كرده اند. درخصوص به كارگيري نوع روشهاي آموزشي در دوره ها، 28 درصد پاسخگويان با بيشترين فراواني به شيوه سخنراني و 5/1 درصد با كمترين فراواني به استفاده مربي از نشريات آموزشي اشاره كرده اند. تعداد 50 نفر (25 درصد) از كارآموزان، پس از طي دوره آموزشي از تسهيلات حمايتي برخوردار شده اند و 150 نفر (75 درصد) از اين تسهيلات استفاده نكرده اند. درخصوص عدم شركت افراد در كلاسهاي آموزشي، حدود 39 درصد افراد مورد مطالعه با بيشترين فراواني دعوت نشدن براي شركت در كلاسهاي آموزشي را اصلي ترين دليل ذكر كرده اند. 5/17 درصد عدم نياز به آموزش، 17 درصد نامناسب بودن زمان تشكيل كلاس، حدود 11 درصد مشكلات خانوادگي، 7/5 درصد نامناسب بودن مكان تشكيل كلاس و 5 درصد پايين بودن كيفيت مطالب آموزشي را ذكر كرده اند. ب) استنباطي در اين قسمت، نتايج مربوط به آزمون فرضيات تحقيق به طور جداگانه بررسي مي شوند: فرضيه يك: محاسبه ضريب همبستگي بين متغير مستقل سن كارآموزان و متغير وابسته وضعيت اشتغال كارآموزان حاكي از آن است كه بين متغيرهاي فوق در سطح 1 درصد خطا رابطه مثبت و معني داري وجود دارد. يعني هر چقدر سن روستاييان آموزش ديده بيشتر است، وضعيت اشتغال آنان نيز از نظر يافتن شغل يا تثبيت و استمرار، بهتر است. تحقيقات «خداورديان» و «صابري» بيانگر رابطه معني دار و معكوس بين سن و يادگيري بزرگسالان و سن و سودمندي دوره آموزشي است ولي تحقيق «نيكجو» نشان داد كه هيچ گونه رابطه معني داري بين سن و ارتقاي آگاهي شغلي روستاييان شركت كننده در دوره آموزشي وجود ندارد (خداورديان، 1378؛ صابري، 1373؛ نيكجو، 1374). فرضيه دو: ضريب همبستگي محاسبه شده بين ميزان سواد كارآموزان و وضعيت اشتغال آنان 0497/0- = rc است كه اين ضريب در سطح 5 درصد خطا معني دار نبوده است از اين رو فرض تحقيق رد و فرض صفر پذيرفته مي شود. تحقيقي كه «دشتي» انجام داد، نشان مي دهد كه رابطه معني داري بين ميزان تحصيلات فراگير و ارتقاي مهارت كارآموزان وجود ندارد ولي تحقيق «زوار» نشان داد كه بين سطح سواد كارآموزان و سودمندي دوره آموزشي رابطه مثبت و معني داري وجود دارد (دشتي، 1372؛ زوار، 1373). فرضيه سه: با محاسبه ضريب همبستگي بين سابقه اشتغال ورستاييان آموزش ديده و وضعيت اشتغال آنان مي توان نتيجه گرفت كه اين رابطه در سطح 95 درصد اطمينان معني دار نبوده است، بنابراين فرض تحقيق رد و فرض صفر پذيرفته مي شود. درواقع مي توان گفت كه سابقه اشتغال روستاييان شاغل، مستقل از وضعيت اشتغال آنان است. در واقع روستاييان شاغل كه در اين دوره ها شركت كنند درصدد يافتن شغل يا تثبيت استمرار شغلي نيستند. فرضيه چهار: محاسبه فرضيه همبستگي بين تعداد دفعات شركت روستاييان در دوره هاي آموزشي مختلف و وضعيت اشتغال آنان حاكي از ان است كه بين متغيرهاي فوق در سطح 99 درصد اطمينان رابطه مثبت و معني داري وجود دارد. تحقيق « زوار» نشان مي دهد كه بين شركت فراگيران در ساير دوره هاي آموزشي بر حسب تعداد و سودمندي دوره آموزشي، رابطه مثبت و معني داري وجود ندارد (زوار، 1373؛ خداورديان، 1387). فرضيه پنج: بررسي ضريب همبستگي بين ميزان تناسب دوره هاي آموزشي برگزار شده با شغل مورد علاقه كارآموزان و وضعيت اشتغال آنان حاكي از آن است كه بين دو متغير مذكور رابطه مثبت و معني داري در سطح 1 درصد خطا وجود دارد. نتايج تحقيق «خداورديان» نشان داده است كه بين تناسب شغل كارآموزان با موضوع مورد آموزش سودمندي دوره آموزشي رابطه معني داري وجود دارد، درصورتي كه تحقيق «نيكجو» بيانگر آن است كه ميزان ارتباط شغل و موضوع آموزش هيچ گونه رابطه معني داري با ارتقاي آگاهي شغلي كارآموزان ندارد (خداورديان، 1387؛ نيكجو، 1374). فرضيه شش: ضريب همبستگي به دست آمده بين ميزان تناسب محتواي دوره هاي آموزشي با نيازهاي شغلي كارآموزان و وضعيت اشتغال آنان 3678/0 =rc است و اين رابطه با 99 درصد اطمينان تاييد مي شود، از اين رو بين دو متغير فوق، رابطه مثبت و معني داري وجود دارد. بنابراين مي توان گفت هر چه تناسب محتواي آموزشي با نيازهاي شغلي كارآموزان بيشتر بوده است، آنان در يافتن شغل يا تثبيت و استمرار شغلي موفق تر شده اند. فرضيه هفت: نتايج حاصل از ضريب همبستگي بين ميزان تناسب عنوان دوره آموزشي با شغل مورد علاقه كارآموزان و وضعيت اشتغال آنان بيانگر آن است كه بين دو متغير مذكور رابطه مثبت و معني داري ذر سطح 1 درصد خطا وجود دارد. نتايج حاصل از تحقيق «زوار» بيانگر نبود معني دار بين سودمندي دوره آموزشي و عنوان دوره آموزشي است (زورا، 1373). فرضيه هشت: ضريب همبستگي بين ميزان مناسب بودن سرفصلهاي دوره آموزشي و وضعيت اشتغال كارآموزان، 3901/0=rc است. اين ضريب با بيش از 99 درصد اطمينان قبول شده است. تحقيق «خداورديان» نشان داده است كه بين سودمندي سرفصلهاي دوره آموزشي و سودمندي دوره هاي آموزشي رابطه مثبت و معني داري وجود دارد ولي تحقيق سازمان جهادسازندگي استان خراسان حاكي از آن است كه رابطه معني داري بين نيازهاي شغلي فراگيران با ميزان ارتقاي آگاهي شغلي آنان وجود ندارد (خداورديان، 1378؛ سازمان جهادسازندگي استان خراسان، 1374). فرضيه نه: ضريب همبستگي بين ميزان مناسب بودنروش تدريس مربي در رفع نيازهاي شغلي كارآموزان و وضعيت اشتغال آنان 4448/0 =rc است. بنابراين بين متغيرهاي فوق با 99 درصد اطمينان رابطه معني داري وجود دارد. پژوهش «كرباسيون» نشان مي دهد كه بين معلومات شغلي مربيان و سودمندي دوره آموزشي رابطه مثبت و معني داري وجود دارد(كرباسيون، 1373). فرضيه ده: ضيب همبستگي بين ميزان مناسب بودن مكان برگزاري دوره (از نظر دوري و نزديكي به كارآموزان) و وضعيت اشتغال كارآموزان، 3284/0=rc است. بنابراين فرض تحقيق با 99 درصد اطمينان تاييد و فرض صفر با حداكثر خطاي 1 درصد رد مي شود. تحقيقات «عرب زاده مقدم» و «دشتي» مويد وجود رابطه مثبت و معني دار بين مكان برگزاري آموزش است. ولي تحقيق «خداورديان» نشان مي دهد كه بين مكان برگزاري دوره هاي آموزشي و سودمندي اين دوره ها رابطه معني داري وجود ندارد (عرب زاده مقدم، 1377؛ خداورديان، 1378؛ دشتي، 1372). فرضيه يازده: نتايج حاصل از ضريب همبستگي بين متغير ميزان هماهنگي دوره آموزشي با زمينه هاي شغلي موجود در منطقه و وضعيت اشتغال كارآموزان، بيانگر آن است كه بين دو متغير مذكور با 1 درصد خطا رابطه مثبت و معني داري وجود دارد. يعني هر چه ميزان هماهنگي دوره با زمينه هاي شغلي موجود در منطقه بيشتر باشد، كارآموزان در يافتن شغل يا تثبيت و استمرار شغلي خود موفق تر خواهند بود.  فرضيه دوازده: نتايج حاصل از آزمون كروسكال واليس درمورد ميانگين رتبه اي وضعيت اشتغال كارآموزان برحسب شهرستانهاي مختلف 203/43=rc است كه مي توان اين گونه ارزيابي كرد كه روستاييان آموزش ديده (كارآموزان) در شهرستانهاي مختلف از نظر يافتن شغل يا تثبيت و استمرار شغلي با يكديگر اختلاف معني داري دارند و درواقع فرض تحقيق با بيش از 99 درصد اطمينان تاييد مي شود. نتايج مطالعه «خداورديان» بيانگر رابطه معني دار بين شهرستانهاي محل برگزاري و سودمندي دوره آموزشي است. همچنين «دشتي» در مطالعات خود به اين نتيجه رسيده است كه بين شهرستان محل برگزاري دوره و ميزان استقبال كارآموزان ربطه معني داري وجود دارد(خدارويان، 1387؛ دشتي ، 1372). فرضيه چهارده: نتايج حاصل از آزمون كروسكال واليس درمورد ميانگين رتبه اي وضعيت اشتغال كارآموزان بر حسب روش تدريس آموزشگران دوره هاي آموزش فني و حرفه اي 663/5=x2 است كه مقدار به دست آمده در سطح 5 درصد معني دار نمي شود و فرض تحقيق با حداكثر خطاي 5 درصد، رد مي شود. پس روش تدريس آموزشگران دوره هاي فني و حرفه اي غيررسمي بر وضعيت اشتغال كارآموزان تاثيري نداشته است. فرضيه پانزده: نتايج حاصل از آزمون كروسكال واليس درمورد ميانگين رتبه اي وضعيت اشتغال كارآموزان برحسب نوع وسايل كمك آموزشي مورد استفاده مربي، 590/17=x2 است كه مقدار به دست آمده در سطح اطمينان 5 درصد معني دار نيست و فرض تحقيق با حداكثر خطاي 5 درصد رد مي شود. نتايج حاصل از تحقيقات «خداورديان» ، «زوار» و «دشتي» مويد وجود رابطه مثبت و معني دار بين استفاده از مواد و رسانه هاي آموزشي و سودمندي دوره آموزشي با ارتقاي سطح آگاهي و مهارت شغلي كارآموزان بوده است (خداورديان،1378؛زوار، 1373؛ دشتي، 1372). فرضيه شانزده: براساس نتايج حاصل از آزمون كروسكال واليس، ميانگين رتبه اي وضعيت اشتغال كارآموزان بر حسب نوع شغل روستاييان آموزش ديده (شاغل) 52222/9=x2 است كه مقدار به دست آمده در سطح اطمينان 5 درصد معني دار نيست. بنابراين فرض تحقيق با 95 درصد اطمينان، رد و فرض صفر، مورد قبول واقع مي شود، يعني نوع شغل روستاييان بر وضعيت اشتغال آنان تاثيري نداشته است. فرضيه هفده:نتايج حاصل از آزمون من وايت ني و مقايسه عدد 4579/3=z با عدد96/1 حاصل از منحني نرمال، فرض با اطمينان 99 درصد تاييد كرده است. بنابراين بين دو گروه روستاييان آموزش ديده متاهل و مجرد از نظر وضعيت اشتغال يعني يافتن شغل يا تثبيت و استمرار شغلي اختلاف معني داري وجود دارد. فرضيه هجده: از مقايسه ميانگين حاصل از دو جامعه كارآموزان زن و مزد كه از طريق آزمون من وايتني انجام شده است، وجود رابطه معني دار بين جنسيت و وضعيت اشتغال تاييد مي شود. از اين رو فرض تاييد مي گردد و فرض رد مي شود. بنابراين بين وضعيت اشتغال كارآموزان زن و مرد تفاوت معني داري وجود دارد. تحقيقي كه سازمان جهادسازندگي خراسان انجام داده است رابطه بين جنس فراگير و ميزان يادگيري حاصل از آموزشهاي فني و حرفه اي را تاييد كرده ولي تحقيق «صابري» و «خداورديان» مويد نبود رابطه معني دار بين جنسيت و ميزان ارتقاي آگاهي بزرگسالان شركت كننده يا سودمندس دوره آموزشي است (سازمان جهاد سازندگي خراسان، 1376؛ صابري، 1374؛ خداورديان، 1373). فرضيه نوزده: نتايج آزمون من وايتني و مقايسه عدد 0686/3-=z با عدد 96/1 حاصل از منحني نرمال، فرض را با اطمينان 99 درصد تاييد كرده است. يعني افرادي كه از تسهيلات حمايتي استفاده كرده اند نسبت به بقيه در يافتن شغل يا استمرار و تثبيت شغلي، موفق تر بوده اند. تحقيق «خداورديان» رابطه معني دار بين استفاده كارآموز از تسهيلات حمايتي پس از دوره آموزشي و سودمندي دوره آموزشي را تاييد مي كند(خداورديان، 1387). پيشنهادها انتخاب كاآموزان براي تشكيل دوره هاي فني و حرفه اي غيررسمي براساس ملاك سن، عناوين دوره آموزشي و جنسيت. چاپ، تكثير و توزيع نشريات و مجلات متعدد درباره دوره هاي مختلف آموزشهاي فني و حرفه اي غيررسمي. برگزاري كلاسهاي آموزشي هماهنگ با زمينه هاي شغلي موجود در منطقه. برگزاري سمينارها و نشستهاي ساليانه و فصلي در قالب استاني و ناحيه اي درباره اهميت شركت در دوره هاي آموزشهاي غيررسمي فني حرفه اي. توجه به مسئله دوري و نزديكي محل برگزاري دوره هاي آموزشي. تشكيل كلاسهاي آموزشي براساس علائق روستاييان. برگزاري دوره هاي آموزشي بيشتر براي روستاييان. اعطاي تسهيلات حمايتي بيشتر به شركت كنندگان در دوره هاي آموزشي. انتخاب يك عنوان از دوره هاي آموزش فني و حرفه اي غيررسمي با هدف بررسي اثربخشي دوره آموزشي موردنظر بر روي وضعيت اشتغال روستاييان آموزش ديده. انجام پژوهشهايي در مناطق مختلف كشور در زمينه تاثير آموزشهاي فني و حرفه اي غيررسمي بر روي وضعيت اشتغال مخاطبان مانند زنان روستايي، جوانان روستايي و غيره.