اشعاري در مورد كشاورزي
ما بدون هم: واسه مزرعه آدمها می مونن به فکر هم دیگه هیچ کی نمیشه دل نگرون بیش و کم یه مترسک رو میارن میذارن تو چنگ باد نمیشه اگر چه اون جلو هجوم غصه خم   من رو اینجا جا گذاشتین توی مزرعه دوباره اگه قلبتون نمیره فصل زندگی بهاره   فکر آدما همون مزرعه سبزینه هاس "ما بدون هم" شعار پرفریب تیشه هاس می کارم دونه حس رو توی مزرعه به شعر دیگه وقت کندن شاخه زرد غصه هاس میام این ترانه رو می نویسم رو خوشه ها مزرعه همون نشاط کودکی تو خونه هاس   جز محبت خوشه ای نیس من مزرعه می دونم دوره از آفت غصه کاشتنی به دستای هم             اگر زمین مزرعه ای بود: با انبارهای بزرگ قرمز رنگ و اسبهای تنبلبا تراکتوری به خواب رفتهسايبانی با عطر ريحان خشک و راه باريکه‌ای ميان شبدرها و سرخس های زودرنج  اگر زمين مزرعه‌ای آفتابی بودمی‌شد دويد از ميان ساقه‌های ذرتکر شد ، کور شد، نفس نکشيددويد تا نرده‌های چوبی و پشت درختان بلوط با تو در هم پيچيد